قسمت قبلی این مطلب را در اینجا بخوانید
دکتر محمدرضا رخشانفر – ونکوور
ما براى حفظ سلامت، برقرارى منزلت، بهسازى ساختار و زدودن خطاهاى زبانمان تا حد امکان میکوشیم. آنقدر مىگوییم و تکرار مىکنیم تا همگان صدایمان را بشنوند، در گفتار و نوشتارشان بیشتر دقت نمایند و نکات مقبول را رعایت فرمایند.
هممعنایى، چندمعنایى، و گسترشمعنایى
این بحث که در شمارهٔ قبل نیز مطرح شد، بهدلیل اهمیتش ادامه مىیابد.
هممعنایى وقتى است که دو واژه بتوانند در جمله یا جملاتى بهجاى هم بنشینند. هممعناها در حدود ٣٠ تا ٩٠ درصد در زبانها امکان همپوشانى دارند، و این از قرارگرفتن در کنار واژهها و ترکیبات دیگر، که باهمآیى (collocation) نام دارد، مشخص مىشود، و به سبک کلام مربوط مىشود که خود متأثر از عوامل مختلف کاربردى است. براى مثال، به دو واژهٔ ماشین و خودرو توجه کنید. «تو ماشینت را کجا پارک کردى؟» نمىگوییم، «خودرویت را کجا پارک کردى؟» یا «من ماشین ندارم و از اتوبوس استفاده مىکنم.» یا «شما که دو تا ماشین دارید، خب یکىاش را سوار شو!» اما «خودرو» که خود ترجمهٔ قرضى اتومبیل است، اکثر در سخن پلیس بهکار میرود: «خودروى کِرم پراید آنجا توقف نکن. / پژوى سفید حرکت کن. / مینىبوس کنار بزن!» لیکن در بافت زیر مىشود از هر دو استفاده کرد: «این خودرویی چهاردنده است» یا «این ماشینی چهاردنده است.»
چندمعنایى وقتى است که واژهای دو معنا یا بیشتر داشته باشد، بهطورى که معمولاً با هم مرتبط نباشند. کتاب لغتها ابتدا معناى کلمات را با تعریف و آنگاه کاربردشان را با نمونههایى از نویسندگان یا شعرایى که نثر و نظم استوارى دارند، عرضه مىکنند. مثلاً کلمهٔ ریاضت در ریاضتکشیدن، تحملکردن سختى با ترک شهوات و عبادت است: «او چه قدر ریاضت کشید و هواى نفس خویش را رام کرد.» ولى معناى دیگرش تمرین ورزشى است که در بافتهاى رسمى قدیم بهکار مىرود: «شما خر را با ریاضت نمىتوانید اسب کنید.» کلمهٔ دیگر آهو است. یکى حیوانى زیبا و دونده بهاندازهٔ یک بز و معناى دیگرش عیب و نقص است: «سَر و دست و پاى من آهو گرفت.» واژهاى دیگر زنگ است: «زنگ تفریح خورده؛ صدایش هنوز در گوشم زنگ میزند.» و معناى دیگرش رنگ سرخ تیرهاى است که روى بعضى فلزات بهویژه آهن دیده مىشود، و مخفف زنگار است: «آهنهاى سقف ما در رطوبت زنگ زده است.» کلمهاى دیگر سیما است، یکى بهمعناى علامت و نشانه که در قرآن هم ذکر شده، و دیگرى بهمعناى چهره و صورت است.
از میان همهٔ روابط واژگانى یعنی هممعنایى، چندمعنایى، همآوایى و گسترش معنایى، گسترشمعنایى بیش از بقیه کارآیى دارد. آنچه ما در لغتنامهها بعد از هر واژه مىبینیم، گسترش مفاهیم گوناگون کلمات با مثالها در با همآیىها است. لیکن نکتهاى که گاه معناشناسان را درگیر مىنماید، برخورد چندمعناها با گستردگى معانى است. در اینباره یک مثال ضرورى بهنظر میرسد. به معانى فعل خواندن توجه فرمایید. نخستین معنى یا معناى اصلى این فعل نگاهکردن به نشانههاى نوشتارى لغات کلام است: «ما داریم روزنامه مىخوانیم.» آوازخواندن: «شجریان بسیار استادانه مىخواند.»، نامیدن: «این درخت را اقاقیا مىنامند.» صدازدن: «در حضوروغیاب اسم تو را نخواندند.»، هماهنگىداشتن: «دخلوخرجتان با هم نمىخواند.» درک و دریافتن: «نقشهات را خواندم؛ آیا فکرش را خواندهاى؟»، دعوتکردن: «تمام افراد خانوادهشان را به جشن عروسى خواندهایم.» حال آیا مىشود فعل خواندن را بهخاطرمعانى دعوتکردن و دریافتن، چندمعنایى بدانیم یا تمام مفاهیمش را در دایرهٔ گسترشمعنایى قرار دهیم؟ ما واژههایى داریم که دومعنایى بودنشان واضح بهنظر مىرسد. مانند بالش ١– بهمعنى مُتّکاى نرم و ٢- اسم مصدر فعل بالیدن بهمعناى رشدونمو. یا کلمهٔ سوهان ١- ابزارى برای ساییدن ٢- نوعى شیرینى با آرد جوانهٔ گندم. یا مُمیّز ١- جداکنندهٔ عدد صحیح از اعشار ٢- شخص ارزیاب.
اما کلمات چندمعنایى بسیار زیادى هستند که گاه با گسترشمعنایى برخورد ایجاد مىکنند و تشخیصشان مشکل مىشود، زیرا مرز مشترک دقیقى ندارند. براى مثال کلمهٔ تیر بهمعانى پیکان، گلولهٔ تفنگ، تیر چراغ برق، و میلهٔ راست و کلفت است، یا کلمهٔ غرور بهمعناى تکبر، سربلندى و افتخار، و فریبندگى است. مثال فریبندگى در این شعر آمده است: «روز دیگر کین جهان پر غرور / شد چو بحر از چشمهٔ خور غرق نور». یا واژهٔ راست که بهمعناى مستقیم، سَمت و دست راست، و مخالف دروغ است. البته مفاهیم گوناگون، از طریق باهمآیى مشخص مىشوند. یک مثال صفتِ شور است که در فارسى با «اشک» همخوانى دارد. لیکن در انگلیسى چنین نیست؛ واژهٔ تلخ با اشک همراه میشود؛ bitter tears و این اهمیت باهمآیى در کلمات را نشان میدهد. گاه مىتوان در این مورد گفت: یکى از معنىها قدیمى است؛ در سبک ادبیات بهکار میرود، یا در معناى مجازى است. در هر حال، گسترشمعنایى که در کتاب لغتها بیشازهمه به آن پرداخته شده، اهمیت دارد. در اینجا نقل خاطرهاى جالب بهنظر مىرسد:
چندین سال پیش در مجلس عروسىای که خانمها و آقایان در دو سالن بودند، حضور داشتم. از فردى دعوت کرده بودند که صداى بعضى خوانندگان را تقلید مىکرد و همه را مىخندانید. پس از مدتى مجرى مجلس ورود داماد را اعلام نمود و گفت، «هماکنون ماهداماد وارد مىشوند، به افتخارشان کف مرتبى بزنید.» و بعد چند بار دیگر کلمهٔ ماهداماد را تکرار کرد، و این هنگامى بود که داماد مجلس را دور مىزد و با مهمانان دست میداد. من برخاستم و کنار مجرى ایستادم. یکى از آشنایان که دید میخواهم سخنى بگویم، بالاى صحنه آمد، مرا معرفى کرد و صدابر (میکروفون) را به دستم داد، و من شروع کردم، «چرا مىگویید ماهداماد؟ بگویید شاهداماد. کلمهٔ شاه براى رساندن جلال، عظمت، رفعت و بزرگى از زمانهاى قدیم بهکار گرفته شده است، مانند: شاهکار، شاهرود، شاهرگ، شاهراه، شاهکوچه و چندین کلمهٔ دیگر. همچنین مردم از سالیان درازى پیش، شاه را پیش از اسم امامزادهها قرار دادهاند: شاهعبدالعظیم، شاهچراغ و در شهر قم که امامزاده زیاد است، چند تا از ایشان را نام بردم: شاهسیدعلى، شاهجمال، شاهابراهیم، شاهحمزه و شاهجعفر. درست است که امروزه همه را به امامزاده تبدیل کردهاند، لیکن اسم «شاه» از افواه مردم حذف نمىشود و مصطلح است. علاوه بر اینها، کلمهٔ ماه را در تشبیه و استعاره به خانمها نسبت مىدهند. پس بهتر است بگویید: ماهعروس.
و نتیجهٔ گفتار ما گسترشمعنایى واژهٔ شاه است که بهدلیل شکوهبخشیدن، مورد استفاده قرار گرفته است.
باز هم تکرار مىکنیم، سفارش مىکنیم، و اصرار داریم زبان فارسى سالم نگه داشته شود. بههمین دلیل است که لغتنامهها پیوسته از نویسندگان برجسته نقل قول مىکنند. اینک نکاتى چند را متذکر مىشویم:
صفات تفضیلى عربى (افعل التفضیل) که به فارسى وارد شدهاند، تنوین نصب نمىگیرند. ننویسیم اکثراً، اقلاً، ارجحاً، بگوییم «افراد حاضر در کلاس اکثر خانمها بودند.» نگوییم «تو باید اقلاً دو میلیون دیگر به من بپردازى.» بگوییم «تو باید حداقل دو میلیون دیگر به من بپردازى.» تا کنون دو بار اشاره کردهایم که هیچگاه نگوییم «سلام عرض میکنم.»، زیرا سلام، انشائى یعنى خطابى است. بگوییم «سلامٌ علیکم، السلام علیکم، سلام بر شما، درود بر شما» یا فقط «سلام». میشود در اول نامهمان شروع کنیم «با عرض سلام به خدمتتان، اگر امکان دارد یک کیلو پرتقال برایمان بفرستید.» دفعهٔ قبل نوشتیم که فلان استاد حقوق، در پاسخ به «سلام عرض مىکنم.» میفرمود «من هم جواب عرض میکنم.» از مؤنثآورى صفات مانند عربى در نثر فارسى پرهیز نماییم. ننویسیم: مدارک لازمه، حوزهٔ انتخابیه، تفاهم اولیّه، سرعت مطمئنه، اتومبیلهاى مفقوده، نامهٔ منتشره. بنویسید: مدارک لازم، حوزهٔ انتخابى، تفاهم اول یا اولین تفاهم، سرعت مطمئن، خودروهاى مفقود، نامهٔ منتشر. اینهمه واژههاى خارجى را جایگزین واژههاى فارسى حرفنویسى ننماییم، مانند پلتفرم بهجاى سکّو یا تختگاه، کاربرى یا کاربرد در عوضِ اپلیکیشن، دلیورى بهجاى حمل و تحویل، پاندمى فرانسه بهجاى بیمارى همهگیر یا مُسرى؛ و دهها کلمهٔ دیگر از این قبیل.
خوانندگان عزیز اگر نظر یا سؤالی دارند، لطفاً به آدرس m.rakhshanfar1@yahoo.com ایمیل بفرستند.
قسمت بعدی این مطلب را در اینجا بخوانید